خاطره ای در باره  شهید منوچهر مدق:

 

  هر چه سختی بود با یک نگاهش می رفت، همین که جلوی همه بر می گشت و می گفت: یک موی خانمم را نمی دهم به دنیا، تا آخر عمر نوکرش هستم»، خستگی هایم را می برد.

می دیدم محکم پشتم ایستاده، هیچ وقت با منوچهر بودن برایم عادت نشد، گاهی یادمان می رفت چه شرایطی داریم. بدترین روزها را با هم خوش بودیم. از خنده و شوخی اتاق را می گذاشتیم روی سرمان.

سیره شهدای دفاع مقدس، ج12،  ص 263

 

در عرض دو سه دقیقه نماز را خواندم

اگر عزیزم، تو می خواهی

شیرینی شاد کردن قلب امام

  ,سختی ,نگاهش ,رفت ,منوچهر ,یک ,سختی بود ,چه سختی ,هر چه ,بود با ,با یک

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یادگیری زبان انگلیسی بتن استمپی|بتن منقش|بتن سخت|چسب بتن|ضدیخ بتن|تیغه ماله پروانه|سینی ماله دستگاه تصفیه آب پیوریتک در شیراز موزیکال سایت سپیدپوش تأسیسات ساختمانی یعقوبی دختری از نسل حوا بوعلی سینا بهترین زیبا ترین دقیق ترین و داغ تریها بوبین پیچ